و این روز ها را سخت میگذرد...

انگار اصلا نمیگذرد...

نوشتم پاک کردم...نوشتم پاک کردم...انگار همیشه باید حرف ها در دل بماند و لبخند بر لب داشته باشی تا نکند کسی را نگران حال درون خودت بکنی...تا نکند سوالی بپرسند که ندانی چه جوابی بدهی

تا نکند بغضت بترکد و دلت همه چیز را لو بدهد....دیگر نمیشود....نمیشود...

 

پ ن:حوصله نوشتن نبود...فقط محض آپ کردن بود!

پ ن:دلم خیلی خیلی تنگ مامان باباس،هنوز خیلی مونده تا برگشتشون!پس کی تموم میشه این روزا؟:(...


[ چهارشنبه 93/7/9 ] [ 7:58 عصر ] [ بلای آسمونی ]

 

گاهی زندگی چقدر سخت میشود

که چاره ای جز این نداری

به کنج خلوتی بخزی

و نظاره گر آن شوی

و چه بی رحمانه جلو چشمانت مانور میدهد

طنین خنده هایش که نشان از پیروزیش بر توست آزارت می دهد

تسلیمِ تسلیمم روزگار

تو بردی!

پیروزیت را جشن بگیر!

---------------------

پیله هایت پروانه نشد..صبوری را بلد نبودم، از کرم مرده انتظار پروانه شدن نیست!

--------------------

بوی غریبی واژه ها آزارم میدهد:

 

....

....
×خواستم نشد،شد نخواستم!×

××××××××××××××××

باید پرواز کردن را بیاموزم.

شاید نباشم تا پیدا شم!

×××××××××××××××

 


[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:44 عصر ] [ بلای آسمونی ]
   1   2      >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب

بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 86675