سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دکتر روحانی و ظریف در خودرو خود نشسته بودند و در خیابان های پر ترافیک نیویورک به سمت فرودگاه  در حال حرکت بودند که:
باز تلفن زنگ میزنه...تو گوشم آهنگ میزنه
من(روحانی)گوشی را برمیدارم...میگم الو سلام دارم
یه آقایی صداش میاد...صدای ناله هاش میاد
از پشت سیم بهم میگه... بلا شدی حالا دیگه
آسته میای آسته میری..یه زنگی هم نمیزنی؟
خوب ول کنیم گلایه ها...بریم سر اصل ماجرا
میای بریم مذاکره؟...هرچی بگی میگم آره!
روحانی دستی به ریشش میکشه و به ظریف میگه:
ظریف میگی چیکار کنیم؟...بریم باهاش دیدار کنیم؟
ظریف میگه :
بذار یه کم ناز بکشه.......تا بکشم واسش نقشه
اوباما اونور خط همچنان منتظره که یه دفعه شروع به شیرین زبونی میکنه تا دل روحانی را بدست بیار
میگه:آهای ناز نمکدار...منم عاشق تبدار
ببین دل تو دلم نیست...واسه لحظه دیدار

روحانی میگه:استغفرالله..ظریف ببین این چی میگه؟کار داره به جاها باریک میکشه ها...چیکار کنم؟قطع کنم؟
در همین حین صدای جیغ بنفشی از اونور خط شنیده میشه که میگه بارااااااک (با لحن حمیــــد بخونین)  
اوباما هول میکنه و میگه:
گلم منتظرم...بله بگو باید برم
پرزیدنت روحانی میگه :فعلا برین ببینین حاج خانوم چی میگن تا بعد به درخواست شما هم رسیدیگی میکنیم!
اوباما ناامیدانه قطع میکنه و مشغول چک کردن لیست خرید به همراه حاج خانوم میشه:)
 شیشه پستونک بگرفتی؟
بگرفتم،
آلو لواشک بگرفتی؟
بگرفتم،
کهنه و پوشک بگرفتی؟
 بگرفتم.




پی نوشت:روحانی مچکریم که یه سوژه واسه آپ کردن به دستمون دادی:)البته با یه کم تاخیر:|


[ سه شنبه 92/7/9 ] [ 1:15 عصر ] [ بلای آسمونی ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب

بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 86690