آسمون ریسمون | ||
و این روز ها را سخت میگذرد... انگار اصلا نمیگذرد... نوشتم پاک کردم...نوشتم پاک کردم...انگار همیشه باید حرف ها در دل بماند و لبخند بر لب داشته باشی تا نکند کسی را نگران حال درون خودت بکنی...تا نکند سوالی بپرسند که ندانی چه جوابی بدهی تا نکند بغضت بترکد و دلت همه چیز را لو بدهد....دیگر نمیشود....نمیشود...
پ ن:حوصله نوشتن نبود...فقط محض آپ کردن بود! پ ن:دلم خیلی خیلی تنگ مامان باباس،هنوز خیلی مونده تا برگشتشون!پس کی تموم میشه این روزا؟:(... [ چهارشنبه 93/7/9 ] [ 7:58 عصر ] [ بلای آسمونی ]
|
||
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |