آسمون ریسمون | ||
سلام بعد از مدتها هوس کردم دوباره در وبلاگم بنویسم. این روزها کمی وقت بیشتری را برای خودم، خودِ خودم کنار گذاشته ام، فارغ از هیاهوی بچه و همسرداری همینک که این را مینویسم وروجک در خواب ناز به سر میبرد و همسر محترم سرکار هستند و وظایف خانه داری هم فعلا به اتمام رسیده تا حضور مجدد همسر و بیداری فرزند. این روزها فکر میکنم خیلی دچار روزمرگی شدم و حوصله آدم ها را کمتر دارم.انگار یکهو دشارژ شدم و لو باتری میزنم. به عقب که برمیگردم میبینم چه زود یک هو از عالم دخترانه و سرگرمیهایش افتادم در عالم مادرانه و همسرانه و دردسرهایش. انقدر همه چیز در ذهنم مثل کلاف های رنگی رنگی شده که نمیدانم کدام سر کلاف را بگیرم و تا آخرش بروم بلکه لذتی گمشده را پیدا کنم. دلم یک هیجان یکهویی میخواهد. از نوشته هایم معلوم میشود که ذهنم خسته تر از آن است که بخواهد حرف بزند و بکوبد سر کیبورد تا بلکه از خستگیش کاسته شود. بله از اتاق فرمان اشاره میکنن وقت تمامه و گل پسر بیدار شده و نوشته های ذهن خسته ام همینجا باید به پایان برسد:) ......................... .......................... .........................
[ دوشنبه 96/4/12 ] [ 2:19 عصر ] [ بلای آسمونی ]
|
||
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |